۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه

خداحافظ ای شعر شبهای روشن!

قرارمون بر این بود که وقتی "منکوت "تموم شد، وقتی ماه رمضون تموم شد ، بریم مسافرت !
این جمله ایست که تمام این ماه دخترم به عنوان اطلاع رسانی ازش استفاده می کرد برای دیگرانی که نمی دونستند ما داریم می رویم از این
جا!!
داریم می رویم .
داریم از اینجا می رویم با همه ی سختی هایی که پیش روست ، با همه تلخی هایی که پشت سر است . تلخی این ماههای آخر دارد حالم را بد می کند خیلی شبیه لحظه هایی که ویار داشتم سر دخترک شده حالم.
ولی نمی دانم با همه علاقه ام به رفتن چرا این روزها دلم هی می گیرد، می دانم که برای دوری و غربت و این چیزها نیست .چون از جنس دیگری است. نمی شناسمش، جدید است . غربت و دوری را یکبار تجربه کرده ام اینطوری نیستند.

به هر حال هیچ چیزی مانع خوشحالی ام نیست . حد اقل برای دخترم که خوب است برویم. خدا کند ماندنی شویم . با خوبی و پیروزی.
Wish me luck!!

۱ نظر:

  1. سختی های پیش رو خیلی بهتر از تلخی های پشت سره!
    چه تشبیه عاااالی ای کردی، اون ویار... اینکه می دونم حتی از این ببعد دیدن درودیواری که تو رو یاد این روزا بندازه حالتو بد می کنه.
    الهی خورد شه هرچی بخواد مانع خوشحالیت بشه. الهی هیچ وقت غم غربت سراغت نیاد که می دونم نمیاد!

    پاسخحذف